بنام تو خدایا
شکستن خورشید در خم زلف های تو
سیل نور به راه انداخت
و غرق کرد
هرآنچه را که شب بر قلب های ما بنا کرده بود
چه دیوانه کننده بود این باد
هنگامی که گره از سر زلف تو وا میکرد
ما روزمان را نه با طلوع خورشید از شرق خاک
که با غروب آن در دریای نگاه تو صبح میکنیم
"مبین"