مادرانه...
بسم رب الحسین
مادر جان پیش کشیست ناقابل....
دیدم به گودال که رسید ایستاد
همین که نشست دست از روی پهلویش برداشت و آغوشش را باز کرد
چقدر آرام صدا میزد
صدایش چقدر درد داشت
آرام گفت فرزندم برخیز مادرت فاطمه آمده است "احلی من العسل برای ما
اما مادر صدایی نشنید چیزی جز تپیدن در خون خویش نیست"
آرام دوباره صدا زد جان مادر پس چرا نمیخندی؟
جان مادر چرا غرق به خون افتاده ای؟
جان مادر پس چرا قرآن نمیخوانی؟
چرا ساکت مانده ای؟
بیا...بیا جان مادر
سرت را بر روی زانوهای غمخوارت بگذار
یا فاطمه(س)آخر کدام سر؟
بنگر بر نیزه ها راس حسین بر نیزه آرام گرفته است.
امان از دل زهرا(س)
"مبین"
- ۹۲/۰۸/۲۳